اعتماد به نفس و محبوبیت
اگر از آنهایی هستید که در کنکور سراسری جزو رتبههای یک تا 10 بودهاید و در دانشگاه همیشه نمره اول کلاس را میآوردهاید، متاسفانه امکان کمتری برای محبوب شدن دارید. شکست خوردهها معمولا از آدمهای همیشه موفق خوششان نمیآید. با این حال هیچ چیز به اندازه طرز برخورد شما با آنها، زمینهساز ایجاد دوستی یا دشمنی میانتان نیست.
داشتن اعتماد به نفس کاذب شما را آسیبپذیر میکند. اینکه مدل ماشین یا لباسهای مارکدارتان دستاویزتان برای اعتماد به نفس باشد، از نمونههای اعتماد به نفس کاذب به حساب میآید که اسم دیگر آن را «فخر فروشی» یا «تکبر» گذاشتهاند. این شکل اعتماد به نفس بشدت شکستپذیر و از بین رفتنی است. کافی است یکی دیگر از بچههای دانشکده ماشینی مدل بالاتر سوار شود یا کفشهایش را در سفر تابستانه اش به فلان کشور اروپایی خریده باشد.
البته این فقط اعتماد به نفس کاذب نیست که دیگران را از شما دور و رابطهها را تیره و تار میکند. حتما در میان دوستان یا همدانشگاهیهای جوانتان هستند کسانی که با اعتماد به نفس آزاردهنده بلای جانتان شدهاند. انصاف هم که بدهید اعتماد به نفسشان کاذب نیست و خیلی هم بجا و مسلم است.
مثلا آنهایی که شاگرد اول کلاس هستند و بسیار هم افتاده و متواضع. درسها را پیش از آنکه استاد بخواهد، آماده میکنند و آخر ترم هم جزو کسانی هستند که همه کارهای عملی را تمام و کمال آماده کرده و تحویل استاد میدهند. موقع امتحانات کاملا آمادهاند و یک جلسه غیبت هم نداشتهاند. این آدمها با اینکه کاری به شما ندارند، اما وجودشان برای جمع شما آزاردهنده و مخل آسایش است.
این آدمها الگوی جمعاند و همیشه به عنوان یک مثال نقض برنامه جمع را برای دو در کردن و در رفتن از زیر بار مسوولیت دچار اختلال میکنند. این اعتماد به نفس آزار دهنده به اندازه اعتماد به نفس کاذب میتواند روی اعصابتان برود.
به هر ترتیب، شکست خوردههایی که اعتماد به نفسشان طی زمان در هم شکسته و فرو ریخته شده است، چندان دل خوشی از آدمهایی که با اعتماد به نفس با دیگران و زندگی برخورد میکنند، ندارند. شما به عنوان یک آدم با «اعتماد به نفس» همیشه در معرض خطر حسادت دیگران قرار دارید و باید قید محبوبیت عمومی را بزنید.
همه چیز زیر سر کودکیمان است
با اینکه ریشه همه چیز، همه موفقیتها و عقدههای دوره جوانی را در کودکی آدم میدانند، اما ناامید نشوید. هیچوقت برای داشتن اعتماد به نفس دیر نیست. جوانی بهترین زمان برای ساختن آینده است و داشتن اعتماد به نفس یکی از ضروریترین چیزهایی است که برای ساختن آینده به آن نیاز دارید.
داشتن ظاهری خوشایند، پول و درآمد کافی یک شغل حسابی و حتی اخلاق و رفتار خوبی که دیگران را تحتتاثیر قرار بدهد، میتواند اعتماد به نفس شما را بالا ببرد. با اینکه خیلی از آدمها اعتماد به نفس کاذب یا آزاردهنده دارند اما یادتان باشد که به هر حال آنها هم برای داشتنش زحمت کشیده و تلاش کردهاند.
ایرج که دانشجوی علوم ارتباطات است، از اینکه در یک دانشگاه معتبر درس میخواند، احساس اعتماد به نفس میکند. او میگوید: «دایره اعتماد به نفس آدم را جامعه و ارزشهایش تعیین میکند. داشتن تحصیلات عالی در نگاه جامعه، یک امتیاز به حساب میآید و وقتی تو صاحب آن امتیاز باشی، احساس اعتماد به نفس میکنی.»
او معتقد است: «مرز میان اعتماد به نفس کاذب و واقعی به اندازه یک تار مو است. اگر حواسمان را جمع نکنیم، امکان اینکه به یک آدم مغرور که معلوم نیست به چیاش مینازد، تبدیل میشویم و این یعنی اعتماد به نفس کاذب.»
روانشناسها میگویند اگر خانوادهها از کودکی شما را به خاطر انجام کارهای پسندیده تشویق کرده باشند، در جوانی میتوانید به نسبت دوستان دیگرتان از موفقیتهای اجتماعی و کاری بیشتری برخوردار شوید.
گاهی اوقات عقدهها و کمبودهای زمان کودکی، شما را آنقدر از خودتان دلزده میکند که در جوانی هم امکان خلاصی از آن را ندارید. با این حال، هرگز ناامید نشوید و یادتان باشد که داشتن اعتماد به نفس یک امر اکتسابی است و لازم نیست حتما در ذات و نهادتان قرار داده شده باشد!
تقویت میکنیم
با وجود همه حسادتها و کارشکنیها همه انسانها در نهان از داشتن اعتماد به نفس لذت میبرند و برای داشتنش به هر دری میزنند. احتمالا آدمهای بسیاری را دور و برتان میشناسید که با وجود امتیازات لازم برای داشتن اعتماد به نفس از داشتنش محرومند. کسانی که شما در موردشان میگویید: «مشکلش اینه که اعتماد به نفس نداره.»
روانشناسها معتقدند برای داشتن اعتماد به نفس باید تمرین کرد و اصولا سیستم پیشنهادیشان این است که در یک روند زمانبر به این گنج راهگشا دست پیدا کنید و لحظهای از تقویت کردنش دستبر ندارید. به اعتقاد آنها انسانها بویژه در سن جوانی به داشتن اعتماد به نفس نیاز دارند. در اینصورت است که میتوانید شغل دلخواه یا همسر مورد نظرتان را پیدا کنید. برای اینکه بتوانید به صاحب کارتان بقبولانید که برای این شغل بهترین گزینه هستید، ابتدا باید خودتان از بهترین بودن مطمئن شوید.
روانشناسها میگویند شرایط اجتماعی هم میتواند برماندگاری اعتماد به نفس اثر بگذارد. گاهی ممکن است بر اثر حادثه یا اتفاقی اعتماد به نفس واقعیتان را از دست بدهید. اعصابتان به هم بریزد و از ادامه کار و زندگی باز بمانید.
به هر حال به گفته آنها شما باید اعتماد به نفس رادر خودتان درونی و آن را تحلیل و تجزیه کنید. بدانید که به خاطر داشتن کدام امتیاز است که به خودتان مطمین هستید؟ آیا در زمینه کاری به قدر کافی خبره هستید؟ اگر به عنوان یک آدم شوخ طبع مشهورید، آیا به نظر خودتان به اندازه لازم درک و شعور فهم و انتقال طنز را به دیگران دارید؟ شما باید همیشه در حال تقویت اعتماد به نفستان باشید و حواستان به عوامل مخربی که آمادهاند تا هر لحظه اعتماد به نفس شما را در هم بکوبند.
در بسیاری از موارد فرد مورد نظر که گاهی اوقات نیز یکی از نزدیکان یا دوستان میباشد کمکی به شما نمیکند اما منظور و قصدی نیز برای آزارتان ندارد .
آنچه شایان ذکر است این که احساسات ما واکنشهایی است که به افکارمان داده میشود. وقتی ما رفتار یا گفتهای را شخصی میپنداریم ترشح هورمون استرس در بدن افزایش یافته و موجب میشود ما احساس ناخوشایندی کنیم. اینگونه احساسات شامل ناراحتی، رنجش و طرد شدگی و حتی سردرگمی از این جهت است که ما دلیل رفتار یا گفتار طرف مقابل را نمیدانیم.
گاهی اوقات ما فکر میکنیم آنچه اتفاق افتاده چیزی نبوده که ما سزاوارش باشیم اما موضوع این است که وقتی احساس میکنیم قلبمان شکسته عموما به چیزی که در گذشته اتفاق افتاده و ناراحتمان کرده برمیگردد و شاید هنوز مساله قبلی را برای خودمان حل نکردهایم.
ما موضوع را بارها و بارها در ذهنمان مرور میکنیم و به همین دلیل آن را بزرگتر از آنچه واقعا هست میبینیم و برای دیگران نیز نقل میکنیم تا ظلم فرد مورد نظر برای دیگران هم آشکار شود. در صورتی که ما انگیزه واقعی فرد را در آن لحظه نمیدانیم، زیرا قدرت ذهنخوانی نداریم.
نکته دیگر این است که ما باید قبل از هر چیز افکارمان را تغییر دهیم و در مورد دیگران قضاوت نکنیم زیرا اگر بگذاریم رفتار و گفتار دیگران مرتب بر ما تاثیر بگذارد انرژی بسیار زیادی را هدر دادهایم و تغییر دید میتواند ما را تبدیل به فردی به مراتب خوشحالتر سازد.
در عین حال توجه داشته باشیم که آنچه ما فکر میکنیم صرفا تصورات ماست نه لزوما واقعیات.
حدود 99درصد از رنجشها، طرف مقابل عمدی برای آزار ما ندارد و صرفا به بیان آنچه درون او یا افکارش است، میپردازد. در برخی موارد نیز ما پرتوقع هستیم و باید انتظارات خود را کاهش دهیم.
نکته جالب این است که افرادی که بیشتر ناراحت میشوند افرادی هستند که احساساتیترند و اگر ما بیش از حد احساساتی باشیم کمتر معقولانه فکر میکنیم و بدیهی است که مرتب بر رنجشهایمان افزوده میشود.
شاید با خود بگویید من هرگز یادم نمیرود که به کسی که برایم پیغام گذاشته تلفن بزنم در صورتی که شما هم یادتان میرود فقط آنچه را یادتان رفته به خاطر نمیآورید.
منبع: examiner.com
***
«من او را دوست داشتم» سرشار از این نگاه نویسنده به زندگی است. کتابی که مترجمش، الهام دارچینیان در مورد او میگوید: «من او را دوست داشتم» رمان بسیار زیبایی است. واژههایی بسیار ساده، بسیار پرورده و بجا مانند نتهای موسیقی برای گفتن واقعیتهای ژرف و پیچیده... رمانی سرشار از زندگی لیکن اندوهناک. داستان عشقی جانگداز که با ظرافت تمام روایت میشود.
«من او را دوست داشتم» داستان زنی است به نام کلوئه که همسرش او را ترک کرده، اما کلوئه عاشق زندگی است؛ میخواهد زندگی کند. آنجا که میگوید: «چقدر باید بگذرد تا آدمی کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟ و چقدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟»
گاوالدا میگوید: «باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد. آنقدر که اشکها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و همهچیز را از نو شروع کرد».
چراکه نویسنده معتقد است که به هر حال باید زندگی کرد؛ قطار پرشتاب زندگی بیتوقف میرود و اگر لحظهای غافل شوی از آن جا میمانی.
چرا که زندگی از همه ما قویتر است.
«زندگی حتی وقتی انکارش میکنی حتی وقتی نادیدهاش میگیری، حتی وقتی نمیخواهیاش از تو قویتر است. از هر چیز دیگری قویتر است. آدمهایی که از بازداشتگاههای اجباری برگشتند دوباره زاد وولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانههاشان را دیده بودند، دوباره دنبال اتوبوسها دویدند، به پیشبینیهای هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند. باور کردنی نیست، اما همین گونه است. زندگی از هر چیز دیگری قویتر است».
اما در همین زندگی باید با شهامت مسیر خود را طی کنیم؛ باید با خود صادق باشیم و شهامت داشته
باشیم... .
«شهامت از آن آنان است که خودشان را یک روز صبح در آینه نگاه میکنند و روشن و صریح این عبارات را به خودشان میگویند، فقط به خودشان: «آیا من حق اشتباه کردن دارم؟» فقط همین چند واژه... .
شهامت نگاه کردن به زندگی خود از روبهرو... .
شهامت همه چیز را زیر و رو کردن... .
به خاطر خودخواهی؟ خودخواهی محض؟ البته که نه، نه به خاطر خودخواهی... پس چه؟
غریزه بقا؟ میل به زنده ماندن؟ روشنبینی؟ شهامت با خود روبهرو شدن. دستکم یک بار در زندگی. روبهرو با خود. تنها خود. همین.
«حق اشتباه» ترکیب بسیار کوچکی از واژهها، بخش کوچکی از یک جمله، اما چه کسی این حق را به تو خواهد داد؟ چه کسی جز خودت؟» پدرشوهر کلوئه این اعتقاد را به نوعی دیگر بیان می کند ،آنجا که به او میگوید: «ترجیح میدهم تو امروز خیلی رنج بکشی تا این که همه عمرت همیشه کمی رنج بکشی… آدمهایی را میبینم که کمی غمگین هستند، فقط کمی، اما همین خیلی کم کافی است تا همه چیز تباه شود، میدانی… با سن و سالی که من دارم خیلی از این آدمها میبینم. مرد و زنهایی که هنوز با هم زندگی میکنند، گویی زندگی بیفایده و بینورشان آنها را به هم چفت کرده است، اصلا زیبا نیست. این همه تعارض... فقط برای این که روزی به خود بگویند: آفرین! آفرین! همه چیز را خاک کردیم، دوستانمان، رویاهامان و عشقهامان.»
به همین دلیل است که مترجم کتاب میگوید:
از همان شبی که آن را میخوانیم دلمان میشکند چراکه درمییابیم «گاوالدا» درباره خود ما حرف میزند درباره ناکامیهای ما، دروغهای ما، بزدلیها و تسلیم شدنهای ما.آنا گاوالدا با واژههایی بیاندازه ساده که به گونه سحرآمیزی از ظرافت برخوردارند در گوش ما نجوا میکند، با ما حرف میزند؛ از زندگی میگوید با همه پرسشها و بنبستهایش؛ این چنین توهمات دیرپای ما به گونهای بسیار خود به خودی زیر و رو میشود.
***
«من او را دوست داشتم» از آن رمانهایی است که بعد از خواندنش تا مدتها با ماست؛ جملات و عباراتش در گوشمان طنینانداز میشود و ما با آنها زندگی میکنیم.اما جالب اینجاست که از میانه داستان، خواننده، کلوئه را فراموش میکند و داستان جذاب پدر همسرش او را با خود میبرد. همچنان که کلوئه نیز خود را فراموش میکند.
این کتاب را نشر قطره با ترجمه روان خانم الهام دارچینیان منتشر کرده است. قیمت کتاب هم3500تومان است.
نرگس علی را دوست دارد. اما خودش را چی؟ این را از خودش میپرسم:
شما که همسرت علی را دوست داری چطور این دوست داشتن خودت را نشان میدهی؟
وقتی خسته است از او پذیرایی میکنم. سعی میکنم خانه را طوری درست کنم که او دوست دارد و در آن احساس راحتی میکند. برای چیزی که در توانش نیست به او فشار نمیآورم و توقعاتم را زمانی به او میگویم که میدانم تا حدی میتواند آن را برآورده کند. وقتی احساس میکنم روحیهاش خسته است به نوعی او را دعوت به خستگی در کردن میکنم. با یک سفر کوتاه، یک کوهنوردی و یا چیزهایی از این قبیل. هر چند وقت یک بار از ظاهر و رفتار او تعریف و قدردانی میکنم... به او میگویم این کارها خیلی خوب است.
آیا این کارها را در حق خودت هم میکنی؟
اما این بار جواب ساده نیست. به فکر فرو میرود و با لبخند میگوید: نه! به ندرت. لابد خودم را آنقدرها دوست ندارم !
هیچ فکر کردهاید وقتی خودتان را لایق دوست داشتن حتی خودتان نمیدانید چطور دیگران میتوانند شما را دوست بدارند. آیا این منطقی است؟
این در حالی است که بسیاری از ما وقت خود را برای سرزنش صفات منفی خود صرف میکنیم و فکر میکنیم که انتقاد از خود کلید اصلاح عملکردهایمان است. تمرکز دائمی روی عیبهای فرضی میتواند مانعی برای برقراری ارتباط با دیگران باشد.
همیشه وقتی خستهایم به خود میگوییم: چند تا کار دیگر مانده است. بعد خستگی در میکنی و گاهی این بعد خیلی دیر از راه میرسد. وقتی کاملا فرسوده شدهایم. به خودمان فرصت نفس کشیدن و رشد و بالندگی نمیدهیم و از خودمان بیش از حد توانمان انتظار داریم و همه اینها جلوی دوستداشتن را میگیرد.
اگر میخواهید کسی را دوست داشته باشید بهتر است از خودتان شروع کنید.
خانم الف همیشه با خود میگوید: هیچکس من را آنطور که لایقش هستم دوست ندارد، اما خودش هم جزو همین افراد است. او استعدادهای زیادی دارد اما هرگز از خودش راضی نیست. حتی ظاهر و شکل خود را نیز دوست ندارد و میخواهد آن را تغییر دهد. در حالی که صفات و ویژگیهای قابل تحسین زیادی دارد که پیش از هر چیز باید آنها را ببیند و بگذارد دیگران هم آنها را ببینند. برای اینکه دیگران به ما علاقهمند شوند باید بتوانند براحتی بهترین صفات و ویژگیهای ما را ببینند. اگر ما روی صفات خوبمان تمرکز کنیم اعتماد به نفس بیشتری خواهیم داشت و این به معنی آن است که ما هم چیزهای با ارزشی برای عرضه کردن در روابطمان داریم.
این بدان معنی نیست که همه باید شما را دوست داشته باشند و برای همیشه شیفته شما شوند و این اتفاق در همان نظر اول پیش بیاید.
هر فردی الگوهای منحصر به فردی برای دوست داشتن یا دوست نداشتن دارد که قبل از آشنایی با شما در وی شکل گرفته است. اگر به نظر میرسد شخصی شما را دوست ندارد نباید خود را به عنوان فردی ناموفق محکوم کنید.
اگر شخصی ش
ما را دوست ندارد شاید ارتباطی به شما نداشته باشد. شخصی که شما را دوست ندارد ممکن است ترسو، پرمشغله ویا خجالتی باشد. شاید شما و آن شخص صرفا در این زمان خاص با هم ناهماهنگ باشید.
از دوست داشتن خود پشیمان نشوید. خدا فقط یک نسخه از شما آفریده است و کسانی هستند که اغلب از ویژگیهای شما خوششان بیاید. حتی آنها که شما آن را منفی میپندارید.
فهرست خوبیها
شما میتوانید ویژگیهای ستودنی خود را فهرست کنید و آن را مرور کنید. این کار به شما اعتماد به نفس میدهد. میتوانید این را از دوستان خود نیز بپرسید. گاه میبینید صفاتی دارید که هرگز آنها را به حساب نیاوردهاید.
سعی کنید صفاتی را به فهرست بیفزایید و به عادات مثبت خود اضافه کنید.
یاد بگیرید آرامش خود را حفظ کنید و به جای اینکه خود را به خاطر عیب و نقصها سرزنش کنید روی ویژگیهای خوبی که برای عرضه کردن دارید تمرکز کنید. بدانید بینندگانی برای مجموعه استعدادهای ویژه شما وجود دارند و به دنبال کسانی باشید که این استعدادها را تحسین میکنند.
عشق ورزیدن به خود یکی از مهمترین کلیدهایی است که موجب اعتماد به نفس دوباره شده و سبب میشود تا انسان با خود آشتی کرده و ارتباط مجدد برقرار کند، افکار و احساسات خود را براحتی با دیگران در میان گذارد و خوشحال و راضی باشد.