در بسیاری از موارد فرد مورد نظر که گاهی اوقات نیز یکی از نزدیکان یا دوستان میباشد کمکی به شما نمیکند اما منظور و قصدی نیز برای آزارتان ندارد .
آنچه شایان ذکر است این که احساسات ما واکنشهایی است که به افکارمان داده میشود. وقتی ما رفتار یا گفتهای را شخصی میپنداریم ترشح هورمون استرس در بدن افزایش یافته و موجب میشود ما احساس ناخوشایندی کنیم. اینگونه احساسات شامل ناراحتی، رنجش و طرد شدگی و حتی سردرگمی از این جهت است که ما دلیل رفتار یا گفتار طرف مقابل را نمیدانیم.
گاهی اوقات ما فکر میکنیم آنچه اتفاق افتاده چیزی نبوده که ما سزاوارش باشیم اما موضوع این است که وقتی احساس میکنیم قلبمان شکسته عموما به چیزی که در گذشته اتفاق افتاده و ناراحتمان کرده برمیگردد و شاید هنوز مساله قبلی را برای خودمان حل نکردهایم.
ما موضوع را بارها و بارها در ذهنمان مرور میکنیم و به همین دلیل آن را بزرگتر از آنچه واقعا هست میبینیم و برای دیگران نیز نقل میکنیم تا ظلم فرد مورد نظر برای دیگران هم آشکار شود. در صورتی که ما انگیزه واقعی فرد را در آن لحظه نمیدانیم، زیرا قدرت ذهنخوانی نداریم.
نکته دیگر این است که ما باید قبل از هر چیز افکارمان را تغییر دهیم و در مورد دیگران قضاوت نکنیم زیرا اگر بگذاریم رفتار و گفتار دیگران مرتب بر ما تاثیر بگذارد انرژی بسیار زیادی را هدر دادهایم و تغییر دید میتواند ما را تبدیل به فردی به مراتب خوشحالتر سازد.
در عین حال توجه داشته باشیم که آنچه ما فکر میکنیم صرفا تصورات ماست نه لزوما واقعیات.
حدود 99درصد از رنجشها، طرف مقابل عمدی برای آزار ما ندارد و صرفا به بیان آنچه درون او یا افکارش است، میپردازد. در برخی موارد نیز ما پرتوقع هستیم و باید انتظارات خود را کاهش دهیم.
نکته جالب این است که افرادی که بیشتر ناراحت میشوند افرادی هستند که احساساتیترند و اگر ما بیش از حد احساساتی باشیم کمتر معقولانه فکر میکنیم و بدیهی است که مرتب بر رنجشهایمان افزوده میشود.
شاید با خود بگویید من هرگز یادم نمیرود که به کسی که برایم پیغام گذاشته تلفن بزنم در صورتی که شما هم یادتان میرود فقط آنچه را یادتان رفته به خاطر نمیآورید.
منبع: examiner.com