افسردگی اغلب زنانی را که باردار هستند یا تازه زایمان کردهاند، را مبتلا میکند.
این توصیهها میتواند به مادران تازه کمک کند که با افسردگی پس از زایمان کنار بیایند:
HealthDay
افسردگی بیماری شایع عصر ما با روندی فزاینده در جهان که حدودا نیمی از مبتلایان یا از آن بیخبرند یا آن را چیز دیگری میپندارند، اختصاصی نبوده بدینمعنی که در تمام سنین، نژادها، زنان و مردان قابل ظهور است.
این ناهنجاری که از علائم آن «اندوه» و «انزوا» است، در نوع «حاد» خود، گاهی مبتلا را به سوی مرگ هم سوق میدهد. نوعی از این بیماری «افسردگی بالینی» است که همراه با اختلالات خلق و خوی یا دگرگونیهای عاطفی بوده، بیمار را دچار آشفتگیهای اندیشه، عاطفی، تغییر رفتار و بیماریهای جسمانی میکند.
انواع افسردگی
- افسردگی کبیر: فرد مبتلا، گاهی شاد و خوشدل است و گاهی فعال میشود وگاه از چیزی شاد نیست. این پدیده به «افسردگی مالیخولیایی» نیز مشهور است.
- افسردگی اوهام: مبتلا، خود را گناهکار و غیرقابل بخشش تصور میکند.
- افسردگی غیرمعمول: پرخوری، خواب زیاد، افزایش سریع وزن و کمتوجهی به همه امور از نشانههای بارز این نوع افسردگی است. مضافا اینکه «مزمن» است و نه «دورهای».
- روان رنجوری: احساس همیشگی ناراحتی که حدودا 2سال طول میکشد.
نشانههای افسردگی
اذعان به افسردگی، به رغم ابتلای فرد به آن، بسیار دشوار است حتی برخی با اندک غمزدگی و احساس اندوه خود را افسرده به شمار میآورند. پدیده افسردگی، در بین افراد مختلف به گونهها و درجات مختلف پدیدار میشود. گاهی به صورت یک «هیجانعادی انسانی» جلوهگر میشود و زمانی به گونه «غم و اندوه» بروز میکند که پاسخ طبیعی به آن، حالت «غمگینی» است. متاسفانه با ارزیابی رفتار و واکنشهای ظاهری مبتلا، نمیتوان به میزان و شدت افسردگی وی پی برد زیرا یکی ممکن است به شدت فعال، پرتحرک و پرکار شود و دیگری گوشهگیر.
از جمله رایجترین واکنشها نسبت به افسردگی، پدیدآیی «نگرانی و اضطراب» است. درواقع، اضطراب، هم میتواند از جمله عوامل افسردگی باشد و هم از نتایج آن.
به بیان ساده، اضطراب عبارت است از یک حالت «دلواپسی»، «دلشوره»،«نگرانی»، «عصبانیت»، «ترس خفیف»، «احساس ناامنی» و «ناراحتی» که عموما با نشانههای فیزیکی مانند تپش قلب، عرقکردن، اختلال در ریتم تنفسی، سرگیجه وضعف همراه است.
به طور کلی، شناخت افسردگی با توجه به اینکه هرکس به شیوهای خاص در برابر آن واکنش نشان میدهد، بسیار دشوار است.
نشانههای زیستی افسردگی:
اختلال در اشتها (افزایش یا کاهش)
«بیاشتهایی روانی» نسبت به غذا یا بعضا «پراشتهایی روانی» و «پرخوری» بدون توجه به شکایتهای مکرر از ناراحتیها و دردهای جسمانی مانند یبوست، تهوع، اسهال، کمردرد، سردرد، حساسیت و گرفتگی عضلات.
نشانههای دیگر:
- ناتوانی در تمرکز ذهن
- کاهش توانایی یادگیری مطالب و موضوعات
- ناکامی تحصیلی
- نگرش منفی و بازدارنده
- منفیاندیشی و احساس ناامیدی
- تکرار افکار در زمینه مرگ یا خودکشی
- از دست دادن قدرت تصمیمگیری.
برای «افسرده»، همهچیز یا «سیاه» است یا «سفید» بدینمعنی که اگر کاری را که انجام میدهد صددرصد کامل نباشد، خود را تماما شکستخورده به حساب میآورد و میدانیم که اصل «یا همه»، «یا هیچ» بسیار مخرب است.
بزرگ نمایی بیش از حد مسائل
هر رویداد منفی برای چنین افرادی، «شکست بیپایان» است، با اندک سوء تفاهم احتمالی بین او و شخص مورد توجهش آن را بیعلاقگی آن فرد به خود تلقی میکند.
ترس از اجتماعی بودن
افسرده تمایل به حشر و نشر با افراد مختلف نداشته و از مصاحبت با آنان میترسد زیرا احساس کاذبی از «گناه» و «بیارزشی» در خود میبیند.
چگونگی تشخیص
گرچه شخص افسرده معمولا دارای مجموعهای از علائم بالاست ولی همیشه همه آنها را بروز نمیدهد و بروز یک نشانه به تنهایی نمیتواند میزان افسردگی او را تعیین کند.
اگر بیش از 4تا5 نشانه از نشانههای بالا به مدت چند هفته به طور مداوم در شخص دیده شود، تازه میتوان گفت که«این شخص، رگههایی از افسردگی را داراست.»
درمان
موثرترین راه، مصاحبه بالینی است که اساس هرگونه ارزیابی را نشان میدهد.
همانگونه که گفته شد، اصلیترین و بارزترین نشانه افسردگی، احساس غمو اندوه است که روانشناس میتواند با روشهای ویژه که مصاحبه بالینی نخستین آنها به شمار میآید، اولین گام را در راه برطرف کردن این احساس بردارد.
پرداختن به همه جنبههای افسردگی از حوصله این مقاله خارج است.
به هر روی میتوان به طور خلاصه و مجمل هرگونه واکنش غیرطبیعی به امور را نشانهای از افسردگی دانست.
وقتی شخصی که تا مدتها پیش نه تنها بسیار شاد بوده بلکه باعث شادی دیگران نیز میشده، کمکم منزوی، کم حرف، کماشتها یا پراشتها و پرخاشگر میشود، هشداری است برای اینکه دارد به سوی افسردگی پیش میرود. اما چرا چنین اختلالاتی پدید میآیند؟ ریشه آنها را میبایست در وراثت، خانواده و اجتماع جستوجو کرد.
فرزند خانوادهای که یکباره شاهد جدایی پدرومادر میشود، یکی یا هر دوی آنها را از دست میدهد و احیانا از نظر وراثت نیز مستعد افسردگی است، طبیعی است که خیلی زود به سوی آن سوق داده میشود.
یافتههای اخیر حاکی از آن هستند، افراد افسرده تمایل بیشتری به خوردن شکلات دارند.
یافتههای اخیر حاکی از آن هستند، افراد افسرده نسبت به افراد سالم، تمایل بیشتری به خوردن شکلات دارند.
دکتر ناتالی رز، متخصص دانشگاه کالیفرنیا به همراه دستیاران خود، رابطه بین مصرف شکلات و خلق و خوی افراد را در بین 931 بیمار مبتلا به افسردگی که از داروهای ضد افسردگی استفاده نمیکردند مورد مطالعه و آزمایش قرار دادنداین گروه طی این تحقیق متوجه شدند که تمایل این افراد به مصرف شکلات در زمان بروز نشانههای افسردگی به مراتب بیشتر بوده چرا که به هنگام مصرف آن، احساس میکردند دارای روحیه بهتری میشوند
همچنین در این تحقیق معلوم شد افراد افسرده دو برابر بیش از افراد سالم شکلات مصرف میکنند.
نتایج حاصله از این تحقیق بین زنان و مردان یکسان بود.
دکتر علیرضا کیهاننیا، روانشناسی است که چندین سال در کانون اصلاح و تربیت درباره انگیزههای ارتکاب جرم نوجوانان به پژوهش پرداخته است. او میگوید: «یکی از علتهایی که نوجوانان را به طرف بزهکاری یا کارهای خلاف و جرایم سوق میدهد، خانواده است. فرزندان خانوادههای متشنج، چند همسر، بد سرپرست یا بیسرپرست، خود به خود احساس قربانی شدن، بیکسی و بیپناهی میکنند. نیازهای اولیه این نوجوانان در خانواده تامین نمیشود و احساس بیکسی و نداشتن پشتیبان میکنند. چنین افرادی به خود اجازه میدهند که نیازهایشان را از طریق جامعه و از روشهای نامشروع تامین کنند.»
این روانشناس توضیح میدهد: «نوجوانی که نیازهای اولیهاش تامین نشده و مثلا به یک دوچرخه یا ضبط صوت احتیاج دارد، بدون اینکه احساس کند کار غلطی است، ممکن است بخواهد آن را بدزدد، چرا که فکر میکند به او ظلم شده، به او بیتوجهی شده و حق دارد خواسته خود را از جامعه بگیرد. در کل میتوان نخستین انگیزه این افراد را احتیاجات آنها دانست.»
به گفته این روانشناس، یکی دیگر از دلایلی که باعث میشود نوجوانان علیرغم دانستن عاقبت کار خود دست به بزه بزنند احساس تفاوت طبقاتی بین خود و همسالانشان است: «نوجوان وقتی تفاوت بین خانواده و شرایط خود با دیگران را میبیند، زمانی که میبیند دیگران در رفاه زندگی میکنند و او زندگی سختی دارد و چیزهایی که میخواهد ندارد، خود را محق میداند. با خود میگوید من حق دارم فلان چیز را داشته باشم و حالا که کسی نیست، مسوولی نیست که نیازهای مرا برآورده کند و پدر و مادرم هم این کار را نمیکنند، من حق دارم احتیاجات خود را از راههای نامشروع برآورده کنم.»
کیهاننیا درباره نوجوانانی که برای اولین بار دستگیر و روانه کانون اصلاح و تربیت میشوند میگوید: «بعضی از مجرمان نوجوان، یکی دو بار به کانون اصلاح و تربیت میروند و در آنجا به جای اینکه اصلاح شوند، کارهای خلاف دیگری یاد میگیرند. درست است که کانون اصلاح و تربیت تلاش میکند با آموختن حرفه به این نوجوانان، راه درست را به آنها نشان دهد، اما میتوان گفت در
30 درصد مواقع موفق است. عدهای از نوجوانان، بعد از رها شدن از کانون، با حرفهای که آموختهاند آغاز به کار میکنند. عدهای دیگر، اما خلافهای دیگر یاد میگیرند و بعد از آن آگاهانه و با دانستن عواقب کار خود، دست به کار خلاف میزنند.»
این روانشناس تاکید میکند: «عدهای از نوجوانان به خاطر نداشتن سرگرمی و برای ایجاد هیجان و لذت، دست به جرم میزنند. این افراد لزوما نیازمند نیستند و حتی ممکن است از خانوادههای مرفه باشند، اما چون تفریح درست و حسابی ندارند، دست به دزدی میزنند. برای نمونه میتوان دو پسر نوجوان 14 ساله را مثال زد که از خانوادههای ثروتمندی بودند و نیاز مالی نداشتند، اما برای سرگرمی اتومبیل میدزدیدند. چنین افرادی قطعا از عاقبت کار خود خبر دارند و میدانند که عقوبت سختی در انتظارشان است. آنها به خاطر هیجان و تجربه کردن خطر دست به این کارها میزنند.»
به گفته کیهاننیا، ممکن است نوجوانان بعد از یک بار ارتکاب جرم، به انجام آن عادت کنند و برایشان تبدیل به یک مساله عادی میشود. او درباره افرادی که در سنین بزرگسالی ارتکاب جرم را آغاز میکنند ، میگوید: «آنها اغلب افراد خودخواه و آسانطلبی هستند که فکر میکنند از هر راهی باید به ثروت برسند و آسان ترین راه را انتخاب میکنند. اغلب انسانهای بی هدفی هستند که معمولا تحصیلات درست و حسابی هم ندارند و اگر دارند از دانش خود در راه نادرست استفاده میکنند و به دنبال ابهامات قانونی هستند تا از آن به نفع خود استفاده کنند و خلاف کنند.»
این روانشناس توضیح میدهد: «همه افراد متوجه مجازاتی که انتظارشان را میکشد هستند، نوجوانان میدانند که روزی تنبیه خواهند شد، اما در اثر شرایط روانی نامطلوب دست به ارتکاب جرم میزنند و گاهی به عنوان اعتراض این کار را میکنند. در واقع تنگناها و نیازهای اولیه باعث میشود به راه خلاف کشیده شوند.»
کیهاننیا معتقد است خانواده اولین نهادی است که در آن نیازهای فرزند باید برآورده شود: «اگر نیازهای اولیه مادی و معنوی کودکان در خانوادهها تامین شود، دیگر دست به ارتکاب جرم نمیزنند. ما به خانوادهها توصیه میکنیم از فرزندانشان حمایت کنند و احساس مسوولیت داشته باشند. نگذارند که فرزندانشان احساس کنند به آنها بی توجهی میشود. اگر این حس را داشته باشند برای گرفتن حق خود از جامعه دست به هر کاری خواهند زد.»
این روانشناس درباره تاثیر رسانهها بر افزایش خواستههای نوجوانان میگوید: «ممکن است نوجوانی خانواده خود را با آنچه در تلویزیون میبیند مقایسه و احساس حقارت کند. ما به سازندگان سریالها نمیگوییم فلان سریال را نسازید، اما توصیه ما این است که از روانشناسان و جامعهشناسان مشاوره بگیرند. شدیدا تاکید میکنیم در قسمتی که مربوط به اختلافات خانوادگی است با یک مشاور خانواده مشورت کنند. بگذارند یک کارشناس در نوشتن دیالوگها نظر بدهد.»
کیهان نیا : ما به سازندگان سریالها نمیگوییم فلان سریال را نسازید، اما توصیه ما این است که از روانشناسان و جامعهشناسان مشاوره بگیرند. شدیدا تاکید میکنیم در قسمتی که مربوط به اختلافات خانوادگی است با یک مشاور خانواده مشورت کنند. بگذارند یک کارشناس در نوشتن دیالوگها نظر بدهد
او به سریال آشپزباشی اشاره میکند و توضیح میدهد: «اگر در صحنه دادگاه زن و شوهری که میخواهند از هم جدا شوند یک مشاور نظر میداد حتما به این نکته اشاره میکرد که در یکی از دیالوگها تاکید شود که نباید فرزندان را وجهالمصالحه قرار داد، اما تنها چیزی که قاضی گفت این بود که وقت دادگاه را یک ماه عقب میاندازیم.»
این روانشناس به مسوولان کشوری توصیه میکند با اشتغالزایی جلوی ارتکاب جرم نوجوانان را بگیرند: «در کشور تعداد کمی آموزشگاه فنی هست. حال آن که در کشورهای اروپایی بیشتر دانشآموزان از دوره دبیرستان وارد مدارس فنی و حرفهای میشوند، حرفه میآموزند و خیلی زود هم وارد بازار کار میشوند. اگر مسوولان میخواهند جلوی افزایش جرم را بگیرند، باید به ایجاد فرصت شغلی فکر کنند.»
اما جدا از دلایل روانشناختی، چه مسائل دیگری پشت ارتکاب جرم افرادی است که از نتیجه کار خود آگاهند؟ شهرام محمدی، جرمشناس پاسخ میدهد: «انگیزههای ارتکاب جرم به نوع جرم، شخص مجرم و جامعهای که در آن زندگی میکند بستگی دارد. بعضی از مجرمان محاسبهگر هستند. حساب میکنند و وقتی میبینند که سود
بهدستآمده از جرم بر هزینهای که برای مجازات میدهند میچربد، دست به خلاف میزنند. چون حتی اگر مجازات شوند، مبلغی را نقدی به عنوان جریمه بدهند و حتی زندان هم بروند، به قدری سود کردهاند که به قول معروف برایشان صرفه اقتصادی داشته باشد. » اما همیشه هم مجرمان از نتیجه کار خود آگاه نیستند: «مجرمانی که برای بار اول در عمر خود دست به عمل خلافی زدهاند، ممکن است از نتیجه کار خود به صورت دقیق آگاه نباشند. آنها میدانند که کارشان خلاف است و مجازات دارد، اما به درستی نمیدانند مجازاتش چیست. بخصوص در قوانین ما که دائما در حال تغییر هستند، مسوولان باید بحث آموزش قوانین به شهروندان را جدی بگیرند.»
این جرم شناس تاکید میکند که ارتکاب جرم به دلیل عدم آگاهی از قوانین تنها در مورد افرادی صدق میکند که برای بار اول مرتکب جرم شدهاند. او ادامه میدهد: «آنها که بعد از یک بار دستگیری کار خلاف را ادامه میدهند افرادی هستند که مجازات روی آنها اثر بازدارندگی نداشته است. در این زمینه ما خلأ قانونی داریم. افرادی که جرایم سنگینی دارند گاه با قرار وثیقه آزاد میشوند و تا صدور حکم آنها زمان زیادی طول میکشد. ترس آنها میریزد و مجدد دست به خلاف میزنند.»