اما حدود یکچهارم یا 25درصد از افرادی که دادگاه آنها را مجرم شناخته برای اولین بار دست به عمل مجرمانه زدهاند و بدون پیشینه کیفری هستند. این دو گروه یک درد مشترک دارند؛ برچسب مجرم بودن بر پیشانی آنها خورده و جامعه، حتی خانواده دیگر پذیرای آنها نیست. این افراد حتی پس از گذراندن دوره محکومیت خود افرادی خطرناک به شمار میآیند که اعتماد کردن به آنها سخت است و خانواده ممکن است برای آنچه حفظ آبروی خود میداند، فرزند متخلف را از خود طرد کند. از سوی دیگر جامعه هم دیگر آنها را نمیپذیرد. برای ورود به هر شغلی گواهی عدم سوءپیشینه کیفری لازم است و این به خودی خود افراد را از جامعه حذف میکند. حذف این افراد از خانواده و جامعه ممکن است آنها را به همان سمتی سوق دهد که از آنجا آمدهاند؛ زندان و جمع مجرمان. حال این افراد چه باید بکنند؟ با هر سختیای که شده همت کنند و از صفر شروع کنند یا راحتطلبانه کار خلاف را ادامه دهند؟ اگر بخواهند از نو شروع کنند، آیا کسی حمایتشان میکند؟
رابعه موحد، روانشناس با تاکید بر اینکه خود فرد موثرترین عامل در تغییر سرنوشت خواست، میگوید: هر فردی که دست به اعمال خلاف قانون میزند، هر لحظهای که تصمیم بگیرد دست از جرم بکشد، باید حمایت شود. در بازپروری یک مجرم هم خانواده نقش دارد و هم جامعه. وظیفه قوه قضاییه و سازمان زندانها با دستگیری، محاکمه و پایان دوران محکومیت مجرمان تمام نمیشود. نباید فرد محکوم را چند سال در زندان نگه داشت و سپس به او گفت برو. روند قانونی باید ادامه داشته باشد و اقدامات قضایی را به مشاورههای روانشناسی و مددکاری اجتماعی پیوند دهد.
موحد با بیان اینکه افرادی که حبسهای طولانی را پشت سر گذاشتهاند وقتی به جامعه برمیگردند احساس سرخوردگی دارند، اضافه میکند: تصور کنید فردی از زندان آزاد و مجددا وارد جامعه میشود. میبیند برادرش ازدواج کرده، فرزند دارد، خانه و ماشین خریده و شغل مناسبی دارد. در حالی که او عمر خود را به خاطر یک عمل اشتباه تباه کرده است. او فکر میکند حقش را خوردهاند و دچار عقده میشود. مسوولان باید محکومان را بعد از آزادی موظف کنند برای مشاوره پیش روانشناس بروند یا حتی روانشناسان را سراغ آنها بفرستند. این مشاوره باید رایگان صورت بگیرد و متولیاش هم باید مراجع قضایی باشند. از طرفی مددکاران اجتماعی باید برای این افراد شغل مناسب پیدا کنند. حتی خود سازمان زندانها باید این افراد را ضمانت کنند و برایشان کار پیدا کند تا احساس نکنند از جامعه حذف شدهاند و جایگاه واقعیشان همان زندان است.
اما خانوادهها چه باید بکنند؟ این روانشناس معتقد است وظیفه سختی که نهادهای دیگر باید انجام دهند، باری مضاعف دوش خانوادههاست: خانواده بعد از آزادی محکوم، با فردی روبهرو میشود که سرشار از خشم است، کار ندارد و باری به دوش خانواده است. چنین شرایطی در طولانیمدت برای خانواده قابل تحمل نیست، بخصوص که فرد با ارتکاب جرم و محکومیت باعث سرافکندگی خانواده شده و آبروی خانواده را ریخته است. بهرغم همه این مسائل خانواده تنها راه نجات چنین افرادی است و باید وظیفه نهادهای دیگر را هم انجام دهد.
او تاکید میکند: باید به فردی که سابقا مجرم بوده و تاوان عملش را پرداخته فرصت داد که خود را بازیابی و دوباره بتواند با جامعه ارتباط برقرار کند. خانواده باید او را کمک کند که اعتماد به نفس از دست رفته را دوباره به دست آورد و روی پای خود بایستد. این دوره بسیار مهم است. اگر فرد چند ماه تلاش و احساس کند خانواده و جامعه او را نپذیرفته احساس میکند جای او اینجا نیست بلکه در زندان و پیش مجرمان است. چون آنجا احساس کمتر بودن و سرخوردگی نمیکرده و در نتیجه مایل میشود که به اجتماع بزهکاران بازگردد.
این روانشناس به افرادی اشاره میکند که تا یک ماه پس از آزادی تمام پیشنهادهایی که برای کارهای خلاف میگیرند رد میکنند: آنها تصمیم دارند خلاف را کنار بگذارند و به جامعه عادی برگردند. اما وقتی در طول یک ماه هیچ حمایتی از سوی جامعه نمیبینند به جمع مجرمان بازمیگردند. ما نیز ناخودآگاه این افراد را به سمت جرم سوق میدهیم.
موحد اضافه میکند: این گفتهها به این معنا نیست که فرد مجرم بهتر است به جرم خود ادامه دهد. فراموش نکنیم که ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است. نخستین گام هم در ساختن آیندهای روشن تصمیم خود فرد است. در جامعه ما چنین فرهنگی وجود ندارد که مجرمان پس از آزادی به روانشناس یا مددکار اجتماعی مراجعه کنند. از همین رو مراجع قضایی باید مجرمان را پس از آزادی برای مدتی مشخص تحت نظر قرار دهند و موظفشان کنند که دورههای مشاوره را پشت سر بگذارند.
اگرچه اعتیاد امروزه دیگر جرم به شمار نمیآید بلکه بیماری محسوب میشود، اینکه اعتیاد یک بستر جرمخیز است برای کسی پوشیده نیست. در مواردی که شخص معتاد استفاده از مواد مخدر را کنار گذاشته و میخواهد زندگی جدیدی را آغاز کند، شرایطی مشابه فردی را دارد که مرتکب جرم شده و حال دوران محکومیت خود را پشت سر گذاشته است. برای چنین افرادی نیز خانواده مهمترین راه نجات است. برای نمونه «س.ن» که چند سالی است اعتیاد خود را درمان کرده رفتار معقول همسرش را مهمترین عامل نجاتش میداند: همسرم مرا طرد نکرد. در بدترین شرایطی که من درست کرده بودم به من امید میداد و میگفت که یک روز بالاخره نجات پیدا میکنم. مواد مخدر لذت دارد و برای ترک آن باید انگیزه داشت. این انگیزه میتواند خانواده باشد.
او ادامه میدهد: زمانی که به موسسه بازپروری رفتم، شنیدم که مشاور دارد به کسی میگوید فلانی آخر تا کی؟ تا کجا؟ من هم در حالت خماری با خودم تکرار کردم فلانی! تا کی؟ تا کجا؟ و تصمیم گرفتم مسیر زندگیام را عوض کنم.
این فرد به افرادی که در شرایط قبلی او هستند توصیه میکند از تغییر وضع خود نترسند و میگوید: به آنها اطمینان میدهم که وضعشان از اینکه هست بدتر نمیشود. اگر این سختی را تحمل کنند و دست از کار اشتباه خود بکشند، موفق میشوند آینده درخشانی برای خود بسازند.
شهرام محمدی، جرمشناس در این باره تاکید میکند جامعه باید از برچسبزنی و انگزنی به فردی که دوره محکومیت خود را پشت سر گذاشته خودداری کند و به او شانسی دوباره برای شروع زندگی جدید دهد: در قرآن کریم بحث توبه مطرح شده و آمده است که نیکیها، بدیها را از بین میبرد. باید توجه کنیم که شخص جایزالخطاست و خود ما هم ممکن است مرتکب خطا شویم. از قدیم گفتهاند صد بار اگر توبه شکستی بازآی.
زندان به گفته محمدی، دانشگاه دوم مجرمان است. شاید پیش از قضاوت درباره آینده افرادی که از این دانشگاه فارغالتحصیل میشوند نخست باید نگاهی به کارنامه آنها انداخت. بسیاری از این افراد دیگر نمیخواهند به چنین مکانی برگردند و نیازمند کمک هستند.
دکتر امانالله قراییمقدم، جامعهشناس نیز معتقد است مجرمان، معتادان، دختران فراری و همه کسانی که به نوعی به راه کج رفتهاند در هر شرایط و سنی به نفعشان است دست از کار خلاف بکشند. او تاکید میکند: از هر جای ضرر که برگردی، منفعت است. هیچ وقت دیر نیست. من به خانوادهها توصیه و تاکید میکنم که هوای فرزندانشان را داشته باشند و بدانند اگر بعد از اینکه آنها پشیمان شدند و به خانه بازگشتند، آنها را از خانه برانند یا رفتار درستی با آنها نداشته باشند، فرزندانشان دوباره به راه خلاف کشیده خواهند شد.
او بویژه در خصوص دختران فراری به خانوادهها توصیه میکند در صورت بازگشت دخترشان به خانه اشتباهات خود را بپذیرند و برخورد خوبی با او داشته باشند: مهمترین عامل در فرار دختران از خانه، خانواده است.
خانوادهها باید مسوولیتپذیر باشند و بدانند بعد از بازگشت دخترشان وظیفه بر دوش آنهاست. والدین بخصوص پدر و مادر باید تمام مشکلات خود را با دختر خود حل کنند. روابط بویژه پدر با دختر باید بسیار خوب باشد. خوب است که پدر محبتش را به دخترش نشان بدهد. برای او هدیه بخرد و او را ببوسد. به درددلش گوش دهد تا دختر گوش دیگری برای خود پیدا نکند. آنها به هیچ وجه نباید فکر کنند این دختر آبروی آنها را برده و حالا باید تنبیه شود و در نهایت حق ندارد در خانه آنها زندگی کند. خانوادهها بدانند که از هر جای ضرر برگردند، منفعت است. اگر دخترشان را حمایت نکنند ناخواسته او را به سمت جرم و فحشا سوق دادهاند.
سارا لقایی
توانبخشی فرآیندی است منسجم، مستمر و پویا، چرا که وقتی سخن از قادر سازی فرد معلول به میان می آید، نه تنها نظام خانواده و آموزش و پرورش بلکه سازمانهای حمایتی، طراحان معماری شهری، رسانه های ارتباط جمعی ، صاحبان مشاغل و نظام آموزش عالی و ... هر کدام به نوعی می کوشند تا زیرساخت های توانبخشی بر اساس ارکان زندگی اجتماعی شکل یابد و در نهایت این فرآیند توانمندسازی بر پایه عناصر موجود در ساختار جامعه امروز محقق گردد. حال بد نیست تا به نقطه آغازین این سلسله تلاشها بازگردیم.
از زمانی که معلولیت یک فرد برای خانواده محرز می گردد، نه تنها شخص مبتلا بلکه والدین و سایر اعضای خانواده نیز عملا وارد حوزه توانبخشی می شوند. تامین سلامت روانی خانواده دارای فرزند معلول مهمترین موضوعی است که در این مرحله از توانبخشی مد نظر روانشناسان و متخصصان بهداشت روانی قرار دارد; زیرا مادام که والدین آگاهی لازم در خصوص علل زیست محیطی و اجتماعی معلولیت فرزندان خود و شیوه برخورد با آنان نداشته باشند، انگیزه لازم برای مشارکت در فعالیت های توانبخشی نخواهند داشت. اینجا است که روانشناس با استعانت از اصول روانشناسی معلولان و بهره مندی از شیوه های موثر در زمینه مشاوره خانواده، می کوشد تا از خلال بحث و گفت و گو با پدران و مادران و با توجه به نوع ارزش ها، اعتقادات و میزان دانش و آگاهی آنان ، معلولیت فرزندان را برای آنان تشریح کند. روانشناسان همچنین می کوشند تا با بررسی نوع رابطه سایر اعضای خانواده (اعم از خواهران و برادران و دیگر بستگان) با فرد معلول، بافت ارتباطی مناسبی در محیط منزل ایجاد کنند تا عضو معلول خانواده بتواند در سایه چنین روابطی، خود را برای کسب استقلال در زندگی آتی مهیا سازد. بنابراین جایی برای انکار این واقعیت نیست که روانشناسی معلولان، سنگ بنای نظام توانبخشی است; زیرا تا زمانی که سلامت روانی والدین فرزندان معلول تضمین نشود، ارائه خدمات اجتماعی و توانپزشکی به فرد دارای معلولیت و خانواده وی بی معنا خواهد بود. بدیهی است که قرار گرفتن والدین در مدار توانبخشی نیز از اعتقاد آنان نسبت به اثر بخشی این فعالیتها منبعث می گردد.
فرد معلول نیز همچون سایرین، مراحل مختلف تحول را پشت سر می گذارد و با ورود به مرحله نوجوانی، ذهن و روان خود را با مسائل تازه ای مواجه می یابد. آیا وی می تواند همچون دیگر دانش آموزان آزادانه رشته تحصیلی خود را انتخاب کند؟ جاذبه فردی و اجتماعی وی تا چه اندازه متاثر از معلولیت او خواهد بود؟ چگونه می تواند با جنس مخالف ارتباط برقرار کند و آیا اساسا موفقیتی در این رابطه خواهد داشت؟ اینها بخشی از سوالاتی هستند که که روانشناس متخصص در امور معلولان می کوشد تا با توجه به گستره دانش و آگاهی خود، پاسخی مقتضی برای آنها یافته و روح و روان نوجوان معلول را از رنج ناشی از ناآگاهی نسبت به این مسائل برهاند. وی تلاش می کند تا والدین انتظارات خود را با قابلیت های فرزند کم توان ذهنی خود متناسب سازند; شیوه آموزش رفتارهای اجتماعی به نوجوانان نابینا و ناشنوا را بیاموزند و فرزندان دارای مشکلات جسمی و حرکتی را به منظور افزایش مشارکت های اجتماعی ترغیب کنند. آنچه بر اهمیت کار روانشناسان در این دوره می افزاید وجود این حقیقت است که نوجوانان دارای معلولیت و خانواده های آنان، به منابع آموزشی خاص این دوره از رشد، (به ویژه در خصوص کودکان و نوجوانان مبتلا به نارسایی های ذهنی، حسی و حرکتی) دسترسی چندانی ندارند و بهره مندی از مشورت توام با همدلی مشاوران و روانشناسان ، تنها امکان ارزشمندی است که آنان می توانند در این مرحله از زندگی از آن بهره گیرند. گستره موضوعات روانشناسی معلولان تنها به مراحل کودکی و نوجوانی افراد معلول محدود نمی گردد. رشد و تحول شخصیت فرد معلول و ورود وی به مرحله جوانی، بستری نو برای طرح مسائل تازه تری فراهم می کند که از مهمترین آنها می توان به مقوله ی ازدواج و چگونگی سازگاری شغلی و اجتماعی اشاره کرد. روانشناسان می کوشند تا جوانان معلول را نسبت به قابلیت ها، محدودیت ها و نقش و پایگاهی که در جامعه قادر به احراز آن هستند، آشنا سازند و به آنها بیاموزند که چگونه در تمامی گزینش های خود در طول زندگی از این شناخت استفاده کنند. یک روانشناس یا مشاور حوزه توانبخشی به فرد معلول می آموزد که با توجه به شرایط خاص خود، در انتخاب همسر چه نکاتی را لحاظ نماید و چگونه به خود باوری لازم در این رابطه دست یابد. وی همچنین نیازمند آن است تا براساس علائق و ویژگی های شخصیتی خویش شغلی را با تمامی محدودیت های موجود برگزیند و علاوه بر آن، چگونگی سازگاری با محیط کار و ایجاد روابط انسانی موثر با افرادی را که در مدار تعامل با وی قرار دارند، فراگیرد. در اینجا نیز یک روانشناس متعهد تلاش می کند تا مددجوی وی، به تفسیر درستی از موقعیت های پیرامون خود دست یافته و با مشکلات موجود به نحو شایسته ای سازگار شود. بررسی خصوصیات روانشناختی و رفتاری کودکان و نوجوانان معلول به ما می آموزد که چگونه با آنان تعامل نماییم، محتوای برنامه های آموزشی را از چه طرقی با ویژگی های شناختی و عاطفی این دسته از مهارت آموزان منطبق ساخته و در نهایت چگونه آنان را با زندگی و فراز و نشیب های آن سازگار کنیم. اهمیت نقش و جایگاه روانشناسان در عرصه فعالیت های توانبخشی ما را بر آن می دارد تا به طور جدی به خلائی بیندیشیم که در زمینه ارائه خدمات مشاوره روانشناختی به افراد معلول وجود دارد. از آنجا که تا به حال هیچ گونه برنامه مشخصی برای فعالیت روانشناسان شاغل به کار در مراکز توانبخشی ارائه نشده است آموزش خانواده و مشاوره با مددجویان معلول چنان که باید مورد توجه واقع نشده و در نتیجه، این تلاشها تنها به صورت موردی و در قالبی کاملا سلیقه ای در مراکز مزبور صورت می پذیرد.
واضح است که راه حل این مساله را نه در این مجتمع ها، بلکه باید در مراکز ستادی سازمان بهزیستی جست وجو کرد. در نخستین گام باید مدیران و مسوولان امر را نسبت به ضرورت ترویج اصول روانشناسی معلولان در زمینه توانبخشی توجیه کرد. گام بعدی آن است که با ایجاد تغییرات لازم در ساختار تشکیلاتی حوزه معاونت توانبخشی، شرایطی را فراهم کرد تا هر یک از گروه های تخصصی مراکز، ستادی اعم از تیمهای کارشناسی امور ناشنوایان، نابینایان، معلولان جسمی متخصص در امور معلولان ایجاد کرده و در سایه آن به تدوین برنامه های آموزشی جامع و کاربردی، به منظور آموزش و مشاوره با افراد معلول و خانواده های آنان بپردازند. باشد که در راستای این تلاش ها بتوانیم توانبخشی معلولان و استعدادهای شگرف این افراد را چنان که باید به جامعه امروز معرفی کنیم.
رئیس سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور گفت: سخت گیری بیش از حد والدین و رفتارهای دوگانه و متضاد با کودک موجب لجبازی کودکان می شود.
غلامعلی افروز در گفت و گو با خبرنگار بهداشت و درمان فارس، افزود: کودکان لجباز متولد نمی شوند، لجبازی ارثی و مادرزادی نیست و بعضی از اختلال ها یا نارسایی های دوران بارداری می تواند زمینه ساز برخی از رفتارهای سازش نایافته یا ناسازگاری های عاطفی کودکان باشد.
وی گفت: رفتارهای نابهنجار یا ناسازگار کودکان نظیر کمرویی، پرخاشگری، گوشه گیری و لجبازی اکتسابی است و علت اصلی چنین رفتارهایی را باید در محیط خانواده و بعد مدرسه و جامعه پیدا کرد.
رئیس سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور افزود: زمانی که والدین کودک فوق العاده سخت گیر، عصبانی و یا آرمان گرا هستند، از کودکان خود صرفا رفتارهای قالبی و مشخصی را توقع داشته باشند، نهایتا در بیشتر موارد شاهد بروز رفتارهایی نظیر پرخاشگری، کمرویی و لجبازی، خواهند بود.
افروز گفت: بروز چنین رفتارهای نامطلوبی از کودکان نمی تواند، به خاطر یک علت ساده باشد و مجموعه ای از عوامل درونی و بیرونی در به وجود آمدن یک نوع رفتار مطلوب یا نامطلوب دخالت دارند.
وی افزود: سخت گیری بیش از حد در خانواده، رفتارهای دو گانه و متضاد با کودک، ایجاد محدودیت در فعالیت های روزانه کودک، عدم ارضای بهینه نیازهای اساسی کودک، ناکامی های مکرر کودک، تهدید کودک، تنبیه و تحقیر کودک در شرایط و موقعیت های متفاوت، بی اعتنایی به شخصیت و فعالیت های روزانه ، به خصوص رفتارهای مطلوب کودک، بی مهری نسبت به کودک، وجود احساس تنهایی و تبعیض در کودک می تواند موجب لجبازی کودک شود.
تقریبا همیشه و در هر موقعیتی راهی وجود دارد که به کاهش نگرانی شما کمک کند.اگرتنها و نگران در یک گوشه بنشینید و کاری نکنید، هیچ مشکلی حل نخواهد شد. بنابراین با پیدا کردن راهی مناسب در ایجاد احساسی خوشایند در خود بکوشید.هر کسی نگران می شود.از سالمندان گرفته تا خردسالان هر کدام به نوعی با این مشکل سروکار دارند. اما برای بهبود و رفع آن چه باید کرد؟ بخصوص اینکه با نزدیک شدن به فصل امتحانات و افزایش استرس در نوجوانان و جوانان توجه به این موضوع امری ضروری است. کارشناسان معتقدند چه نگرانی شما بزرگ باشد، چه کوچک، می توانید از سه گام کاربردی زیر در جهت بهبود آن استفاده کنید.
1)مورد نگرانی را مشخص کنید.
گاهی اوقات، شما دقیقا می دانید که نگرانی تان درباره چیست. گاهی هم ممکن است اصلا ندانید گیر کار کجاست. فرض کنیم نگرانی در مورد یکی از معلمان مدرسه است، اما شاید دلیل واقعی آن، این باشد که شما با درس ریاضی مشکل دارید نه با معلم آن. بنابراین یک راه حل این است که از معلم خود برای مسایل ریاضی کمک بخواهید، او نیز به طور حتم با خوشرویی کمکتان خواهد کرد. برخی مشکلات مانند مسایل خانوادگی، اغلب بزرگ هستند و روی فرزندان تاثیر منفی می گذارند، گاهی هم آنقدر شدید می شوند که از نظر ما احتمال یافتن راه حل برای آنها به صفر می رسد. در این مواقع اولین گام در جهت رفع نگرانی، تمرکز بر روی مورد نگران کننده و تشخیص آن است.اما اگر در این مورد نیز با مشکل مواجه هستید، می توانید با استفاده از گام سه از فرد مورد اعتمادی برای رفع مشکل والدین خود کمک بگیرید.
2)به راه هایی فکر کنید که به بهتر شدن شرایط ختم می شوند.
تقریبا همیشه و در هر موقعیتی راهی وجود دارد که به کاهش نگرانی شما کمک کند.اگرتنها و نگران در یک گوشه بنشینید و کاری نکنید،هیچ مشکلی حل نخواهد شد.بنابراین با پیدا کردن راهی مناسب در ایجاد احساسی خوشایند در خود بکوشید. نمرات درسی در مدرسه اغلب نگران کننده ترین مورد برای بچه ها هستند.اگر این، مشکل شما هم هست،این سوالات را از خود بپرسید: چرا نمرات درسی مهم هستند؟ هر کدام چه معنایی دارند؟ من چگونه خود را برای حضور در کلاس آماده می کنم؟ آیا نکات و مطالب درسی را حتی وقتی روز بعد امتحان ندارم هم مرور می کنم؟ آیا مکان مناسبی برای انجام تکالیفم دارم؟ آیا سعی در انجام راههای مختلف مطالعه از قبیل خلاصه نویسی ومرور مطالب، استفاده از فلش کارت و مطالعه گروهی کرده ام؟ لذا،با کمی تفکر بر روی این سووالات و پاسخ به آنها راحت تر می توانید با مشکلات درسی کنار بیایید.اگر نگرانی شما در رابطه با مشاجره ای است که میان شما و یکی از دوستانتان اتفاق افتاده برای رفع آن، می توانید مواردی را که به بهبود رابطه تان کمک می کند، روی کاغذی بنویسید. به طور مثال، نامه ای به دوست خود نوشته و برای رفع کدورت، از او برای شرکت در یک برنامه گروهی دعوت کنید. با تهیه فهرستی از این گونه کارها، می توانید یکی از آنها را که فکر می کنید موثرتر است، برای تجدید رابطه دوستی خود و تحکیم آن انتخاب کنید. اما اگر این توان را در خود نمی بینید که درباره آنچه می تواند موقعیت شما را بهتر کند فکر کنید، وقت آن است از گام سوم استفاده کنید.
3)از فرد دیگری کمک بخواهید.
نگرانی و اضطراب باعث احساس تنهایی در شما می شود. پس هنگامی که مضطرب و نگران هستید،کسی را پیدا کنید تا بتوانید با او حرف بزنید. اما گاهی اوقات افراد می گویند:«من نگران هستم و هیچ کس نمیتواند کاری برای من انجام دهد.» اما در اینجا دو دلیل وجود دارد تا بفهمید که این طور نیست:تا وقتی که احساساتتان را با کسی در میان نگذاشتید،به او اجازه ندهید تا برای کمک به شما تلاش کند، هرگز با اطمینان نمی توانید بگویید که هیچ کس نیست به شما کمک کند. تنها از طریق درد دل کردن با فردی دیگر است که می توانید نسبت به آنچه موجب نگرانی تان شده به احساس خوشایندتری دست پیدا کنید. پس دیگر با مشکلات خود تنها نخواهید ماند. زیرا فرد دیگری مانند پدر، مادر، خواهر، برادر، دوست و یا مشاوری هست که اکنون او نیز به یافتن راهی برای کمک به شما فکر می کند. و اما حرف آخر آیا می دانید نگران بودن آنقدر هم بد نیست؟ مثلا اگر شما حداقل کمی هم نگران امتحان خود نباشید، ممکن است مطالعه آن را کنار گذاشته و عاقبت پشیمان شوید. اما برخی از نوجوانان و جوانان نگرانی هایشان آنقدر زیاد است که آنها را از انجام کارهای لازم باز می دارد. اگر این موضوع در مورد شما نیز صدق می کند توصیه ما این است که با یک مشاور مشورت کنید.