اما حدود یکچهارم یا 25درصد از افرادی که دادگاه آنها را مجرم شناخته برای اولین بار دست به عمل مجرمانه زدهاند و بدون پیشینه کیفری هستند. این دو گروه یک درد مشترک دارند؛ برچسب مجرم بودن بر پیشانی آنها خورده و جامعه، حتی خانواده دیگر پذیرای آنها نیست. این افراد حتی پس از گذراندن دوره محکومیت خود افرادی خطرناک به شمار میآیند که اعتماد کردن به آنها سخت است و خانواده ممکن است برای آنچه حفظ آبروی خود میداند، فرزند متخلف را از خود طرد کند. از سوی دیگر جامعه هم دیگر آنها را نمیپذیرد. برای ورود به هر شغلی گواهی عدم سوءپیشینه کیفری لازم است و این به خودی خود افراد را از جامعه حذف میکند. حذف این افراد از خانواده و جامعه ممکن است آنها را به همان سمتی سوق دهد که از آنجا آمدهاند؛ زندان و جمع مجرمان. حال این افراد چه باید بکنند؟ با هر سختیای که شده همت کنند و از صفر شروع کنند یا راحتطلبانه کار خلاف را ادامه دهند؟ اگر بخواهند از نو شروع کنند، آیا کسی حمایتشان میکند؟
رابعه موحد، روانشناس با تاکید بر اینکه خود فرد موثرترین عامل در تغییر سرنوشت خواست، میگوید: هر فردی که دست به اعمال خلاف قانون میزند، هر لحظهای که تصمیم بگیرد دست از جرم بکشد، باید حمایت شود. در بازپروری یک مجرم هم خانواده نقش دارد و هم جامعه. وظیفه قوه قضاییه و سازمان زندانها با دستگیری، محاکمه و پایان دوران محکومیت مجرمان تمام نمیشود. نباید فرد محکوم را چند سال در زندان نگه داشت و سپس به او گفت برو. روند قانونی باید ادامه داشته باشد و اقدامات قضایی را به مشاورههای روانشناسی و مددکاری اجتماعی پیوند دهد.
موحد با بیان اینکه افرادی که حبسهای طولانی را پشت سر گذاشتهاند وقتی به جامعه برمیگردند احساس سرخوردگی دارند، اضافه میکند: تصور کنید فردی از زندان آزاد و مجددا وارد جامعه میشود. میبیند برادرش ازدواج کرده، فرزند دارد، خانه و ماشین خریده و شغل مناسبی دارد. در حالی که او عمر خود را به خاطر یک عمل اشتباه تباه کرده است. او فکر میکند حقش را خوردهاند و دچار عقده میشود. مسوولان باید محکومان را بعد از آزادی موظف کنند برای مشاوره پیش روانشناس بروند یا حتی روانشناسان را سراغ آنها بفرستند. این مشاوره باید رایگان صورت بگیرد و متولیاش هم باید مراجع قضایی باشند. از طرفی مددکاران اجتماعی باید برای این افراد شغل مناسب پیدا کنند. حتی خود سازمان زندانها باید این افراد را ضمانت کنند و برایشان کار پیدا کند تا احساس نکنند از جامعه حذف شدهاند و جایگاه واقعیشان همان زندان است.
اما خانوادهها چه باید بکنند؟ این روانشناس معتقد است وظیفه سختی که نهادهای دیگر باید انجام دهند، باری مضاعف دوش خانوادههاست: خانواده بعد از آزادی محکوم، با فردی روبهرو میشود که سرشار از خشم است، کار ندارد و باری به دوش خانواده است. چنین شرایطی در طولانیمدت برای خانواده قابل تحمل نیست، بخصوص که فرد با ارتکاب جرم و محکومیت باعث سرافکندگی خانواده شده و آبروی خانواده را ریخته است. بهرغم همه این مسائل خانواده تنها راه نجات چنین افرادی است و باید وظیفه نهادهای دیگر را هم انجام دهد.
او تاکید میکند: باید به فردی که سابقا مجرم بوده و تاوان عملش را پرداخته فرصت داد که خود را بازیابی و دوباره بتواند با جامعه ارتباط برقرار کند. خانواده باید او را کمک کند که اعتماد به نفس از دست رفته را دوباره به دست آورد و روی پای خود بایستد. این دوره بسیار مهم است. اگر فرد چند ماه تلاش و احساس کند خانواده و جامعه او را نپذیرفته احساس میکند جای او اینجا نیست بلکه در زندان و پیش مجرمان است. چون آنجا احساس کمتر بودن و سرخوردگی نمیکرده و در نتیجه مایل میشود که به اجتماع بزهکاران بازگردد.
این روانشناس به افرادی اشاره میکند که تا یک ماه پس از آزادی تمام پیشنهادهایی که برای کارهای خلاف میگیرند رد میکنند: آنها تصمیم دارند خلاف را کنار بگذارند و به جامعه عادی برگردند. اما وقتی در طول یک ماه هیچ حمایتی از سوی جامعه نمیبینند به جمع مجرمان بازمیگردند. ما نیز ناخودآگاه این افراد را به سمت جرم سوق میدهیم.
موحد اضافه میکند: این گفتهها به این معنا نیست که فرد مجرم بهتر است به جرم خود ادامه دهد. فراموش نکنیم که ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است. نخستین گام هم در ساختن آیندهای روشن تصمیم خود فرد است. در جامعه ما چنین فرهنگی وجود ندارد که مجرمان پس از آزادی به روانشناس یا مددکار اجتماعی مراجعه کنند. از همین رو مراجع قضایی باید مجرمان را پس از آزادی برای مدتی مشخص تحت نظر قرار دهند و موظفشان کنند که دورههای مشاوره را پشت سر بگذارند.
اگرچه اعتیاد امروزه دیگر جرم به شمار نمیآید بلکه بیماری محسوب میشود، اینکه اعتیاد یک بستر جرمخیز است برای کسی پوشیده نیست. در مواردی که شخص معتاد استفاده از مواد مخدر را کنار گذاشته و میخواهد زندگی جدیدی را آغاز کند، شرایطی مشابه فردی را دارد که مرتکب جرم شده و حال دوران محکومیت خود را پشت سر گذاشته است. برای چنین افرادی نیز خانواده مهمترین راه نجات است. برای نمونه «س.ن» که چند سالی است اعتیاد خود را درمان کرده رفتار معقول همسرش را مهمترین عامل نجاتش میداند: همسرم مرا طرد نکرد. در بدترین شرایطی که من درست کرده بودم به من امید میداد و میگفت که یک روز بالاخره نجات پیدا میکنم. مواد مخدر لذت دارد و برای ترک آن باید انگیزه داشت. این انگیزه میتواند خانواده باشد.
او ادامه میدهد: زمانی که به موسسه بازپروری رفتم، شنیدم که مشاور دارد به کسی میگوید فلانی آخر تا کی؟ تا کجا؟ من هم در حالت خماری با خودم تکرار کردم فلانی! تا کی؟ تا کجا؟ و تصمیم گرفتم مسیر زندگیام را عوض کنم.
این فرد به افرادی که در شرایط قبلی او هستند توصیه میکند از تغییر وضع خود نترسند و میگوید: به آنها اطمینان میدهم که وضعشان از اینکه هست بدتر نمیشود. اگر این سختی را تحمل کنند و دست از کار اشتباه خود بکشند، موفق میشوند آینده درخشانی برای خود بسازند.
شهرام محمدی، جرمشناس در این باره تاکید میکند جامعه باید از برچسبزنی و انگزنی به فردی که دوره محکومیت خود را پشت سر گذاشته خودداری کند و به او شانسی دوباره برای شروع زندگی جدید دهد: در قرآن کریم بحث توبه مطرح شده و آمده است که نیکیها، بدیها را از بین میبرد. باید توجه کنیم که شخص جایزالخطاست و خود ما هم ممکن است مرتکب خطا شویم. از قدیم گفتهاند صد بار اگر توبه شکستی بازآی.
زندان به گفته محمدی، دانشگاه دوم مجرمان است. شاید پیش از قضاوت درباره آینده افرادی که از این دانشگاه فارغالتحصیل میشوند نخست باید نگاهی به کارنامه آنها انداخت. بسیاری از این افراد دیگر نمیخواهند به چنین مکانی برگردند و نیازمند کمک هستند.
دکتر امانالله قراییمقدم، جامعهشناس نیز معتقد است مجرمان، معتادان، دختران فراری و همه کسانی که به نوعی به راه کج رفتهاند در هر شرایط و سنی به نفعشان است دست از کار خلاف بکشند. او تاکید میکند: از هر جای ضرر که برگردی، منفعت است. هیچ وقت دیر نیست. من به خانوادهها توصیه و تاکید میکنم که هوای فرزندانشان را داشته باشند و بدانند اگر بعد از اینکه آنها پشیمان شدند و به خانه بازگشتند، آنها را از خانه برانند یا رفتار درستی با آنها نداشته باشند، فرزندانشان دوباره به راه خلاف کشیده خواهند شد.
او بویژه در خصوص دختران فراری به خانوادهها توصیه میکند در صورت بازگشت دخترشان به خانه اشتباهات خود را بپذیرند و برخورد خوبی با او داشته باشند: مهمترین عامل در فرار دختران از خانه، خانواده است.
خانوادهها باید مسوولیتپذیر باشند و بدانند بعد از بازگشت دخترشان وظیفه بر دوش آنهاست. والدین بخصوص پدر و مادر باید تمام مشکلات خود را با دختر خود حل کنند. روابط بویژه پدر با دختر باید بسیار خوب باشد. خوب است که پدر محبتش را به دخترش نشان بدهد. برای او هدیه بخرد و او را ببوسد. به درددلش گوش دهد تا دختر گوش دیگری برای خود پیدا نکند. آنها به هیچ وجه نباید فکر کنند این دختر آبروی آنها را برده و حالا باید تنبیه شود و در نهایت حق ندارد در خانه آنها زندگی کند. خانوادهها بدانند که از هر جای ضرر برگردند، منفعت است. اگر دخترشان را حمایت نکنند ناخواسته او را به سمت جرم و فحشا سوق دادهاند.
سارا لقایی