سیگار، افسردگی را تشدید می‌کند

محققان در یک پژوهش جدید تاکید کردند که سیگار کشیدن خطر ابتلا به افسردگی را تشدید می‌کند.

به گزارش سرویس بهداشت و درمان خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، این پژوهش که از سوی محققان دانشگاه اوتاگو در نیوزلند انجام گرفته، نشان می‌دهد؛ افرادی که وابسته به نیکوتین هستند، بیش از افراد غیرسیگاری در معرض خطر ابتلا به افسردگی هستند.

در این پژوهش، محققان در پژوهش سلامت و رشد کریست چارچ در دانشگاه اوتاگو  از 1000 شرکت کننده درباره عادات سیگار کشیدن و علائم افسردگی در سنین 18، 21 و 25 سالگی، بررسی‌هایی به عمل آورده و به نتایج فوق دست یافته‌اند.

به گزارش پایگاه اینترنتی استوف، دکتر دیوید فرگوسون محقق اصلی در این پژوهش گفت: یافته‌های ما نشان می‌دهد که یک رابطه علی و معلولی بین استعمال سیگار  و  ابتلا به افسردگی وجود دارد. در این ارتباط استعمال سیگار به طور مستقیم سبب افزایش  بروز  علائم  افسردگی می‌شود.

نتایج این تحقیق در مجله انگلیسی "روانپزشکی" منتشر شده است.

4 راه کنترل عصبانیت

برای کنترل عصبانیت و خشم راهکارهایی وجود دارد که با تمرین کردن آنها می توانید به فردی قدرتمند در برابر خشم تبدیل شوید.
1- ورزش کنید
شروع یک برنامه منظم ورزشی برای به دست آوردن آرامش و در عین حال کاهش آثار منفی محرک های اعصاب بسیار موثر است. روان شناسان توصیه می کنند ورزش را در حد قهرمانی یا برای مسابقه انجام ندهید، زیرا شما در واقع ورزش را برای آرامش اعصاب خود انجام می دهید تا در زندگی از قابلیت بالاتری برخوردار شوید.  فکر کنید کدام ورزش را بیشتر دوست دارید.  بدون پیش داوری آن را آزمایش کنید.  در انتخاب انواع ورزش، نخست به فکر لذت بردن از آن و سپس به فکر تامین سلامتی تان باشید. ورزش های سبک و مستمر همچون شنا، دویدن آهسته، دوچرخه سواری و یا پیاده روی تند، ضربان قلب را بالا می برند و انجام یکی از این ورزش ها ( طبق علاقه تان) حداقل به مدت 20 دقیقه در روز بسیار سودمند و فرح بخش است.  اگر چند روز نتوانستید برنامه ورزشی تان را دنبال کنید، تلاش کنید برنامه ورزشی خود را هر چه زودتر از سر بگیرید، زیرا ورزش های منظم بیش از ورزش های بی برنامه، اثربخش هستند.
 2- هم کلام شوید
در آغاز به یاد داشته باشیم بهترین و نزدیک ترین دوست همه انسان ها، خدای تواناست که ما را آفریده و لحظه ای از یاد ما جدا نیست. هرچه از این یار مهربان بگویم کم است، زیرا برقراری ارتباط قوی با خدا، انرژی و انگیزه لازم را برای غلبه بر خشم به وجود می آورد.  البته پسندیده است علاوه بر این یار آشنا و همیشگی، دوست های دیگری هم داشته باشیم. این افراد می توانند همسر، مادر، پدر، فرزند و یا دوستانی امین و دلسوز باشند.  لحظه هایی که احساس تنهایی و ناراحتی می کنید، صحبت کردن با چنین محرمان اسراری و حتی دیدار آنها، تسکین دهنده خوبی برای دردهایتان است.  در حضور آنها از غم و غصه و ناراحتی هایتان بگویید (البته نباید در این کار افراط کنید) و با این کار خشم خود را کاهش دهید.
3- کتاب بخوانید
حتی شما هم زیاد شنیده اید که کتاب بهترین دوست انسان است. دوستی که با زبان بی زبانی، در اوج سکوت، ساعت ها با شما حرف می زند. بی صدا و آرام، اما مهربان و در خلوت و تنهایی، راهنمایی تان می کند.  خواندن مجله ها و کتاب های مفید و مورد علاقه تان که به طور اصولی راه های غلبه بر خشم را آموزش می دهند، سبب تقویت عوامل بازدارنده از خشم در وجودتان می شود.
4- اجتماعی تر باشید
بیکاری، روان انسان را تحت الشعاع قرار می دهد. اگر به فعالیت های مفید و مطلوب دست نزنید، انرژی شما هدر می رود. اگر این انرژی درونی درست مصرف نشود، سبب تخیل پردازی ، پرورش افکار منفی و به موجب آن مهیا شدن شرایط مساعد برای بروز رفتارهای پرخاشگرانه خواهد شد.  در شرایط بیکاری، افراد آمادگی دو چندان برای عصبی شدن و بروز رفتارهای نامناسب خواهند داشت، بنابراین بهتر است همیشه به دنبال یادگیری یک هنر یا فعالیت مفید باشید، حتی آموزش هنر به دیگران یا شرکت در کارهای نیکوکارانه، احساس ارتباط و همبستگی شما را با دیگران بیشتر می کند. برقراری ارتباط با دیگران علاوه بر آنکه به شما می آموزد، چگونه در هنگام نیاز، یار و همدل دیگران باشید، ظرفیت روانی شما را نسبت به دیگران افزایش می دهد و در این صورت، با کوچک ترین ضربه ای از هم نمی پاشید. تماشا کردن گل های زیبا، درخت ها، سبزی چمن ها و آبی آسمان، نظاره کردن جریان یک آب روان و حتی تماشای یک فیلم شاد یا فیلم مورد علاقه تان در کاهش خشم شما موثر است.

روانشناسان ادعا کردند: حس همدردی در دانشجویان نسل جدید کاهش یافت

روانشناسان در یک پژوهش جدید ادعا کردند که دانشجویان نسل مدرن امروزی نسبت به دو دهه گذشته خودخواه‌تر هستند و احساس همدردی آنها نسبت به دیگران کمتر است.

به گزارش سرویس بهداشت و درمان ایسنا، در گذشته دانشجویان در گردهمایی‌ها و راهپیمایی‌ها شرکت می‌کردند تا برای گرفتن و احیای حقوق دیگران مبارزه کنند اما در عصر حاضر و دنیای پیشرفته امروز بیشتر تمایل دارند که مراقب زندگی خود باشند.

به گفته روانپزشکان؛ دانشجویان امروزه به سرعت در حال از دست دادن توانایی همدردی خود با دیگران هستند. محققان با بازبینی تحقیقات مربوط به حس همدردی کردن با دیگران در دانشجویان دریافته‌اند که این ویژگی نسبت به دهه 1980 تاکنون 40 درصد کاهش یافته است.

به گزارش روزنامه تلگراف، این پژوهش که در نشست سالانه انجمن علوم روانشناسی امریکا ارائه شد، شماری از تحقیقات و مطالعات انجام گرفته با حضور 14 هزار دانشجوی کالج طی 30 سال گذشته را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است.

سارا کنرات محقق انستیتو پژوهش اجتماعی دانشگاه میشیگان در این تحقیق خاطرنشان کرد: ما متوجه بیشترین افت در احساس همدردی دانشجویان پس از سال 2000 شده‌ایم. محققان احساس می‌کنند که تغییر در جامعه به همراه پیشرفت‌هایی که در رسانه‌ها به تصویر کشیده می‌شوند و هم چنین فناوری مدرن مثل اینترنت که تعامل رو درروی انسان را کاهش می‌دهد در این زمینه نقش به سزایی دارد.

تاملی در فرجام مجرمان پس از آزادی

ماهی را هر وقت از آب بگیری...
همه مجرمان حرفه‌ای، همه آنها که صدها فقره سرقت و قتل و آدم‌ربایی در کارنامه خود دارند و همه آنها که عاقبتشان به سال‌ها زندان و تبعید و نهایتا اعدام ختم می‌شود، روزی برای اولین بار مرتکب جرم شده‌اند. آن زمان شاید نوجوان تازه‌کاری بوده‌اند که به هزار و یک دلیل از فقر و احتیاج گرفته تا رشد کردن در بسترهای خشونت‌آمیز، گرفتار بزهکاری شده‌اند. مطابق آمار ارائه شده توسط مراجع قضایی حدود سه‌چهارم مجرمان افراد سابقه‌داری هستند که 2 یا 3 بار مرتکب جرم شده و در دادگاه محکوم شده‌اند.

 اما حدود یک‌چهارم یا 25درصد از افرادی که دادگاه آنها را مجرم شناخته برای اولین بار دست به عمل مجرمانه زده‌اند و بدون پیشینه کیفری هستند. این دو گروه یک درد مشترک دارند؛ برچسب مجرم بودن بر پیشانی آنها خورده و جامعه، حتی خانواده دیگر پذیرای آنها نیست. این افراد حتی پس از گذراندن دوره محکومیت خود افرادی خطرناک به شمار می‌آیند که اعتماد کردن به آنها سخت است و خانواده ممکن است برای آنچه حفظ آبروی خود می‌داند، فرزند متخلف را از خود طرد کند. از سوی دیگر جامعه هم دیگر آنها را نمی‌پذیرد. برای ورود به هر شغلی گواهی عدم سوءپیشینه کیفری لازم است و این به خودی خود افراد را از جامعه حذف می‌کند. حذف این افراد از خانواده و جامعه ممکن است آنها را به همان سمتی سوق دهد که از آنجا آمده‌اند؛ زندان و جمع مجرمان. حال این افراد چه باید بکنند؟ با هر سختی‌ای که شده همت کنند و از صفر شروع کنند یا راحت‌طلبانه کار خلاف را ادامه دهند؟ اگر بخواهند از نو شروع کنند، آیا کسی حمایتشان می‌کند؟

رابعه موحد، روان‌شناس با تاکید بر این‌که خود فرد موثرترین عامل در تغییر سرنوشت خواست، می‌گوید: هر فردی که دست به اعمال خلاف قانون می‌زند، هر لحظه‌ای که تصمیم بگیرد دست از جرم بکشد، باید حمایت شود. در بازپروری یک مجرم هم خانواده نقش دارد و هم جامعه. وظیفه قوه قضاییه و سازمان زندان‌ها با دستگیری، محاکمه و پایان دوران محکومیت مجرمان تمام نمی‌شود. نباید فرد محکوم را چند سال در زندان نگه داشت و سپس به او گفت برو. روند قانونی باید ادامه داشته باشد و اقدامات قضایی را به مشاوره‌های روان‌شناسی و مددکاری اجتماعی پیوند دهد.

موحد با بیان این‌که افرادی که حبس‌های طولانی را پشت سر گذاشته‌اند وقتی به جامعه برمی‌گردند احساس سرخوردگی دارند، اضافه می‌کند: تصور کنید فردی از زندان آزاد و مجددا وارد جامعه می‌شود. می‌بیند برادرش ازدواج کرده، فرزند دارد، خانه و ماشین خریده و شغل مناسبی دارد. در حالی که او عمر خود را به خاطر یک عمل اشتباه تباه کرده است. او فکر می‌کند حقش را خورده‌اند و دچار عقده می‌شود. مسوولان باید محکومان را بعد از آزادی موظف کنند برای مشاوره پیش روان‌شناس بروند یا حتی روان‌شناسان را سراغ آنها بفرستند. این مشاوره باید رایگان صورت بگیرد و متولی‌اش هم باید مراجع قضایی باشند. از طرفی مددکاران اجتماعی باید برای این افراد شغل مناسب پیدا کنند. حتی خود سازمان زندان‌ها باید این افراد را ضمانت کنند و برایشان کار پیدا کند تا احساس نکنند از جامعه حذف شده‌اند و جایگاه واقعی‌شان همان زندان است.

اما خانواده‌ها چه باید بکنند؟ این روان‌شناس معتقد است وظیفه سختی که نهادهای دیگر باید انجام دهند، باری مضاعف دوش خانواده‌هاست: خانواده بعد از آزادی محکوم، با فردی روبه‌رو می‌شود که سرشار از خشم است، کار ندارد و باری به دوش خانواده است. چنین شرایطی در طولانی‌مدت برای خانواده قابل تحمل نیست،‌ بخصوص که فرد با ارتکاب جرم و محکومیت باعث سرافکندگی خانواده شده و آبروی خانواده را ریخته است. به‌رغم همه این مسائل خانواده تنها راه نجات چنین افرادی است و باید وظیفه نهادهای دیگر را هم انجام دهد.

او تاکید می‌کند: باید به فردی که سابقا مجرم بوده و تاوان عملش را پرداخته فرصت داد که خود را بازیابی و دوباره بتواند با جامعه ارتباط برقرار کند. خانواده باید او را کمک کند که اعتماد به نفس از دست رفته را دوباره به دست آورد و روی پای خود بایستد. این دوره بسیار مهم است. اگر فرد چند ماه تلاش و احساس کند خانواده و جامعه او را نپذیرفته احساس می‌کند جای او اینجا نیست بلکه در زندان و پیش مجرمان است. چون آنجا احساس کمتر بودن و سرخوردگی نمی‌کرده و در نتیجه مایل می‌شود که به اجتماع بزهکاران بازگردد.

این روان‌شناس به افرادی اشاره می‌کند که تا یک ماه پس از آزادی تمام پیشنهادهایی که برای کارهای خلاف می‌گیرند رد می‌کنند: آنها تصمیم دارند خلاف را کنار بگذارند و به جامعه عادی برگردند. اما وقتی در طول یک ماه هیچ حمایتی از سوی جامعه نمی‌بینند به جمع مجرمان بازمی‌گردند. ما نیز ناخودآگاه این افراد را به سمت جرم سوق می‌دهیم.

موحد اضافه می‌کند: این گفته‌ها به این معنا نیست که فرد مجرم بهتر است به جرم خود ادامه دهد. فراموش نکنیم که ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است. نخستین گام هم در ساختن آینده‌ای روشن تصمیم خود فرد است. در جامعه ما چنین فرهنگی وجود ندارد که مجرمان پس از آزادی به روان‌شناس یا مددکار اجتماعی مراجعه کنند. از همین رو مراجع قضایی باید مجرمان را پس از آزادی برای مدتی مشخص تحت نظر قرار دهند و موظفشان کنند که دوره‌های مشاوره را پشت سر بگذارند.

اگرچه اعتیاد امروزه دیگر جرم به شمار نمی‌آید بلکه بیماری محسوب می‌شود، این‌که اعتیاد یک بستر جرم‌خیز است برای کسی پوشیده نیست. در مواردی که شخص معتاد استفاده از مواد مخدر را کنار گذاشته و می‌خواهد زندگی جدیدی را آغاز کند، شرایطی مشابه فردی را دارد که مرتکب جرم شده و حال دوران محکومیت خود را پشت سر گذاشته است. برای چنین افرادی نیز خانواده مهم‌ترین راه نجات است. برای نمونه «س.ن» که چند سالی است اعتیاد خود را درمان کرده رفتار معقول همسرش را مهم‌ترین عامل نجاتش می‌داند: همسرم مرا طرد نکرد. در بدترین شرایطی که من درست کرده بودم به من امید می‌داد و می‌گفت که یک روز بالاخره نجات پیدا می‌کنم. مواد مخدر لذت دارد و برای ترک آن باید انگیزه‌ داشت. این انگیزه می‌تواند خانواده باشد.

او ادامه می‌دهد: زمانی که به موسسه بازپروری رفتم، شنیدم که مشاور دارد به کسی می‌گوید فلانی آخر تا کی؟ تا کجا؟ من هم در حالت خماری با خودم تکرار کردم فلانی! تا کی؟ تا کجا؟ و تصمیم گرفتم مسیر زندگی‌ام را عوض کنم.

این فرد به افرادی که در شرایط قبلی او هستند توصیه می‌کند از تغییر وضع خود نترسند و می‌گوید: به آنها اطمینان می‌دهم که وضعشان از این‌که هست بدتر نمی‌شود. اگر این سختی را تحمل کنند و دست از کار اشتباه خود بکشند، موفق می‌شوند آینده درخشانی برای خود بسازند.

شهرام محمدی، جرم‌شناس در این باره تاکید می‌کند جامعه باید از برچسب‌زنی و انگ‌زنی به فردی که دوره محکومیت خود را پشت سر گذاشته خودداری کند و به او شانسی دوباره برای شروع زندگی جدید دهد: در قرآن کریم بحث توبه مطرح شده و آمده است که نیکی‌ها، بدی‌ها را از بین می‌برد. باید توجه کنیم که شخص جایزالخطاست و خود ما هم ممکن است مرتکب خطا شویم. از قدیم گفته‌اند صد بار اگر توبه شکستی بازآی.

زندان به گفته محمدی، دانشگاه دوم مجرمان است. شاید پیش از قضاوت درباره آینده افرادی که از این دانشگاه فارغ‌التحصیل می‌شوند نخست باید نگاهی به کارنامه آنها انداخت. بسیاری از این افراد دیگر نمی‌خواهند به چنین مکانی برگردند و نیازمند کمک هستند.

دکتر امان‌الله قرایی‌مقدم، جامعه‌شناس نیز معتقد است مجرمان، معتادان، دختران فراری و همه کسانی که به نوعی به راه کج رفته‌اند در هر شرایط و سنی به نفعشان است دست از کار خلاف بکشند. او تاکید می‌کند: از هر جای ضرر که برگردی، منفعت است. هیچ وقت دیر نیست. من به خانواده‌ها توصیه و تاکید می‌کنم که هوای فرزندانشان را داشته باشند و بدانند اگر بعد از این‌که آنها پشیمان شدند و به خانه بازگشتند، آنها را از خانه برانند یا رفتار درستی با آنها نداشته باشند، فرزندانشان دوباره به راه خلاف کشیده خواهند شد.

او بویژه در خصوص دختران فراری به خانواده‌ها توصیه می‌کند در صورت بازگشت دخترشان به خانه اشتباهات خود را بپذیرند و برخورد خوبی با او داشته باشند: مهم‌ترین عامل در فرار دختران از خانه، خانواده است.

خانواده‌ها باید مسوولیت‌پذیر باشند و بدانند بعد از بازگشت دخترشان وظیفه بر دوش آنهاست. والدین بخصوص پدر و مادر باید تمام مشکلات خود را با دختر خود حل کنند. روابط بویژه پدر با دختر باید بسیار خوب باشد. خوب است که پدر محبتش را به دخترش نشان بدهد. برای او هدیه بخرد و او را ببوسد. به درددلش گوش دهد تا دختر گوش دیگری برای خود پیدا نکند. آنها به هیچ وجه نباید فکر کنند این دختر آبروی آنها را برده و حالا باید تنبیه شود و در نهایت حق ندارد در خانه آنها زندگی کند. خانواده‌ها بدانند که از هر جای ضرر برگردند، منفعت است. اگر دخترشان را حمایت نکنند ناخواسته او را به سمت جرم و فحشا سوق داده‌اند.

سارا لقایی